عزت نفس منبع عزت است
احساس حقارت و شک و تردید در انجام کارها، موجب زیان دیدن سرمایه وجودی ؛ یعنی کرامت نفس و اعتماد به نفس می گردد و فرد، از حرکت و تلاش باز می ماند و فعالیتش متوقف می گردد
در جریان شناخت ارزشهای والا و انس با آنها، آدمی شخصیتی بالنده و سعه وجودی گسترده ای پیدا می کند و به مرحله ای می رسد که فرد تنها در ارتباط با مبدأ آفرینش احساس آرامش و ارزشمندی می نماید و خود را کم کم به کانون عزت نزدیک می بیند. تزکیه نفس و رعایت تقوا، رفتارها و اعمال انسان را ضابطه مند و الهی می گرداند و در اثر رشد و سعه وجودی، فرد، احساس ارزشمندی و رضایتمندی را تنها در سایه رضایت پروردگار خویش، محقق می داند. این امر گرایش به کارهای خیر را در انسان تقویت نموده و تحمل سختیها و مشکلات را برای دست یابی به ارزشهای متعالی سهل و ساده می گرداند. چنین انسانی ارزش و سعۀ وجودی خود را تنها در ارتباط و پیوند با منبع عزت و رضایت الهی احساس می کند و عزم و اراده خود را فانی در عزم و اراده حضرت حق می داند.
همان طور که فهمیدیم، انسان برای رویارویی با محیط و رشد و تعالی خود، نیازمند عزت نفس و دست یابی به اعتماد به نفس و عزم و اراده در انجام دادن کارهاست. کسی که عزت نفس ندارد، برای خویشتن ارزش و اهمیتی قائل نیست و در نتیجه، رفتار معقول و صحیحی از وی سر نمی زند. انسان هر چه در شناخت تواناییها و نقاط قوت و ضعف خود، آگاهی ناقصتری داشته باشد، در تنظیم اعمال و رفتار خویش ناموفقتر است و از فعالیتهای مثبت امتناع می ورزد و از تلاش ذهنی خلاق و بروز استعدادهای بالقوه خویش دور می ماند، و در نتیجه دچار یأس و افسردگی و اختلالات روانی خواهد شد.
احساس حقارت و شک و تردید در انجام کارها، موجب زیان دیدن سرمایه وجودی ؛ یعنی کرامت نفس و اعتماد به نفس می گردد و فرد، از حرکت و تلاش باز می ماند و فعالیتش متوقف می گردد و تسلیم حوادث می شود، در نتیجه احساس اضطراب و درماندگی و عدم لیاقت می نماید.
مثلا کودک در مقابل برخوردهای محیط و اطرافیان شخصیت خود را به طور مداوم در معرض ارزشیابی دیگران می بیند. اطرافیان با سرزنشها و دخالتهای بی موقع و طرح انتظارات و توقعات بالا او را تحت فشار قرار می دهند، همواره خطاهای او را زیر ذره بین قرار می دهند، این خود به منزله تهدید و تضعیف امنیت خاطر وی می شود. چنین فردی شخصیتی مضطرب پیدا می کند و عزت نفسش کاهش می یابد و آرامشش - که لازمه رشد متعادلش است. به مخاطره می افتد و در نتیجه ، دلسردی و یأس و کم رغبتی به کار و تحصیل در او قوت می گیرد.
دانش آموز به هر اندازه که نتواند خود را با ارزشها و معیارهای خواسته شده و توقعات مورد انتظار اطرافیان وفق دهد، به همان اندازه احساس ناکامی و بی لیاقتی و حقارت در وی رشد می نماید و این خود بزرگترین مانع برای فعالیت و تلاشهای بعدی کودک خواهد شد.
در طول دوران تحصیل اگر برای دانش آموز احساس ارزشمندی حاصل نشود، به درس و تحصیل بی علاقه می گردد و در نتیجه در کلاس درس تمرکز حواس لازم را برای فراگیری فعال از دست می دهد. کند فهمی و بی رغبتی دانش آموز به درس و یادگیری، بازتاب منفی کاهش احساس کفایت و لیاقت است. در بیشتر مدارس به علت آسیب دیدن عزت نفس، دانش آموزان پس از گذشت چند روزی از سال تحصیلی، تلاش و رغبت خود را به درس از دست می دهند و ارزشیابیهای نامعقول و مقایسه های نابه جا، قدرت و توانایی عمل دانش آموز را مورد شک و تردید قرار می دهد، به طوری که فرد شور و شوق به تحصیل را از دست می دهد و در اثر قضاوتهای ارزشی و ارزیابیهای شخصیتی و طعنه ها، این باور بر او غلبه پیدا می کند که همه درهای موفقیت به روی وی بسته شده است؛ از این رو، حیران و آشفته، گاهی خود را از انجام کوچکترین عملی عاجز و ناتوان می بیند و همین موضوع باعث می شود که زمینه های رشد استعدادها و خلاقیتها در دانش آموز افول نماید.
کودک و نوجوان براساس رشد ذهنی و توان فکریی که به دست می آورد، هدفهایی را برای خود بر می گزیند، ولی امر و نهیها و تحکماتی را که اطرافیان به وی تحمیل می کنند، او را از حرکت باز می دارد و چون احساس ارزشمندی نمی کند، به تدریج قدرت فکر و تدبیر در فعالیتهای درسی و اخلاقی و نظم بخشی به امور خویش را از دست می دهد و از نیل به عزم و اراده و فهم و درک و شناخت باز می ماند.
متأسفانه والدین به علت عدم توجه به این مسائل و سخت گیریها و توقعات بیجا، موجبات عدم تعادل و ناهماهنگی و آسیب پذیری روانی دانش آموزان را فراهم می آورند. در حقیقت رفتار و عکس العملهای دانش آموز در محیط خانه و مدرسه ، معلول و بازتاب احساس ارزشمندی و عزت نفس آنان در محیط زندگی است . اجبار و تحمیل و به حساب نیاوردن کودکان و نوجوانان، عدم توضیح و تفسیر مسائل روزمره زندگی و یا ابراز محبت بیجا و خدمت بیش از حد والدین و اطرافیان ، توان فکری کودکان را تحلیل می برد و آن را سست و بی مایه می سازد . عدم بازشناسی و ارزیابی صحیح فرد از خود سبب می گردد که برای ارضای نیاز فطری عزت نفس خویش، حقایق را نادیده انگارد و راه ناصواب بپیماید و برای خروج از احساس حقارت به ارزشهای کاذب متوسل شود و بدین سبب، شخصیت متزلزلی پیدا می کند و همواره در برخوردها، در معرض مخاطره و شکست واقع می شود، لذا می کوشد با استفاده از راههای نامعقول و نادرست برای خود کسب ارزش کند. خود فریبی جریانی است پیچیده که موجب حرکات و رفتار نفاق آمیز می شود .
طرح موضوعات ارزشی در سطح بالا و انتظار از کودک و نوجوان، بدون در نظر گرفتن سن و توان و ظرفیت آنان، بر احساس حقارت و بی اعتمادی آنان به خویشتن می افزاید. در این صورت آنان به علت عدم امنیت خاطر، از تعقل و تفکر در کارهای عادی هم، خودداری می کنند و در صحنه زندگی برای انجام هر کاری ترس و وحشت، آنان را فرا می گیرد و از احساس عدم کفایت و بی لیاقتی در کارها رنج می برند.
به این ترتیب، بر اثر دخالتها و تذکرات و سرزنشهای محیط و اطرافیان، دریچه فهم و درک بر روی کودکان بسته می شود و آنان از لحاظ عاطفی مورد بی مهری و خشونت و با توجه و محبت افراطی واقع شده و در نتیجه آسیب روانی می بینند.
منبع: والدین و مربیان مسؤول، رضا فرهادیان، چاپ پنجم، مؤسسه بوستان کتاب، قم 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}